خداوند اینگونه میرساند
امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند به داود وحی فرستاد كه: هیچ یك از بندگانم بدون توجه به احدی از مخلوقاتم به من پناهنده نشود كه من بدانم نیت و قصد او همین است، پس آسمانها و زمین و هر كه در آن است با او نیرنگ بازند مگر آنكه راه چاره را از بین آنها برایش بگشایم و هیچ یك از بندگانم به یكی از مخلوقاتم پناه نبرد كه بدانم قصدش همانست جز آنكه اسباب آسمانها و زمین را از دستش بگیرم و زمین زیر پایش را فرو برم وبه هر وادی هلاكتی افتاد باك ندارم. [1]
آیة الله بهجت(ره): عده ای توکل را برای خودشان روزی می دانند، و اینها در واقع غنیّ هستند. احراز کرده اند که اگر بر خدا توکل کنند، روزیشان به آنها می رسد، و اگر نرسید، کشف می کنند که لازم نبوده است. [2]
غنا و تمکن مالی، جنب? مقدّمیّت دارد و برای این است که انسان راحت زندگی کند. فرد متوکل بر خدا بدون داشتن آن مقدّمه، راحت زندگی می کند. [3]
آیة الله بهجت:
غنا و تمکن مالی، جنب? مقدّمیّت دارد و برای این است که انسان راحت زندگی کند. فرد متوکل بر خدا بدون داشتن آن مقدّمه، راحت زندگی می کند
حاج شیخ محمد تقی بافقی(ره): این عالم مجاهد پس از آزادی از زندان رضا شاه به شهر ری تبعید شد. گویند؛ روزی در منزل نشسته بود كه رئیس شهربانی شهر ری وارد شد و پس از سلام و اجازه جلوس نزدیك در اتاق نشست و عرض كرد: آقا من از طرف مقامات مافوق خود ماموریت دارم آنچه مورد احتیاج شماست، فراهم می كنم.
ایشان مظهر توحید و توكل بودند، ناراحت شده و گفتند: تو چه كارهای كه ادعای بر آوردن جمیع حوائج مرا میكنی؟
جواب داد: من رئیس شهربانی هستم. ایشان گفتند: من الان احتیاج دارم كه در این هوای صاف و آفتابی ابری در صفحه آسمان ظاهر شود و برای طراوت زمین باران ببارد، تو می توانی چنین خواستهای را انجام دهی؟
جواب داد: نه نمی توانم. ایشان گفتند: مافوق تو چه طور؟ مافوق مافوق تو و شاه مملكت چه طور؟ جواب منفی بود. ایشان فرمودند: پس تو كه به عجز خود و همه سران مملكتی اقرار داری و به گدائی آنها اعتراف می كنی چگونه می خواهی نیازهای مرا برآوری؟ برخیز و دیگر از این گونه حرفهای شرك آمیز نزن. رئیس شهربانی خجل زده برخاست و دانست كه با این مجسمه توكل و توحید نمی تواند طرف شود. [4]
مرحوم آیت الله قاضی (ره) از نقطه نظر عمل آیتی عجیب بود. اهل نجف و بالاخص اهل علم از او داستانهائی دارند. در نهایت تهیدستی زندگی می نمود. با عائله سنگین و چنان غرق توكل و تسلیم و تفویض و توحید بود كه این عائله به قدر ذرهای او را از مسیر خارج نمی كرد. [5]
جناب حاج احمد انصاری ـ فرزند آیت الله میرزا جواد آقا انصاری (ره) ـ نقل می كردند كه جناب آیت الله سید عباس قوچانی وصی مرحوم آیت الله علی آقا قاضی برای اینجانب نقل كرد كه مرحوم علی آقا قاضی معمولاً در حال تردد بین نجف و كوفه بودند و من مطمئن بودم كه ایشان پولی در بساط ندارد و برایم همیشه جای سؤال بود كه مخارج این رفت و آمد بین نجف و كوفه چگونه تأ مین می شود تا اینكه یك روز كه ایشان عزم كوفه را داشت از خانه خارج شدند و من مخفیانه پشت سر ایشان راه افتادم ... ایشان از میان بازار عبور كرد تا به ترمینال رسید و مستقیم رفت كه سوار ماشین شود، ناگهان دیدم كه درست هنگامی كه مرحوم قاضی پایش را روی پله ماشین گذاشت سیدی به سرعت آمد و مقداری پول به قاضی داد. ایشان برگشت نگاهی به پشت سر كرد لبخندی زد و به من فهماند اگر انسان صبر كند و توكل نماید، خداوند اینگونه می رساند.[6]
منابع:
1.اصول كافی، (4جلدی، باترجمه فارسی)، ج3/ ص106.
2. فیضی از ورای سکوت:175
3. همان.
4. سیمای فرزانگان ـ ص389
5. اسوه عارفان ـ گفته ها و ناگفته ها درباره مرحوم قاضی ره ـ ص64
6. همان ص81 - برگرفته از مقاله مهدی رحمیی
تهیه و فرآوری: محمد حسین امین، گروه حوزه علمیه تبیان
تنظیم: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان